مرد شدنت مبارکککککککککککککککککککککککککککک
9 آبان ساعت 5.5 رفتیم با بابایی و مامان بزرگ کرج ختنه ات کردیم.تو اینقدر پسر خوبی بودی که فقط وقتی منشی دکتر پاهاتو نگه داشت تا تکون ندی گریه کردی.البته اینارو بابایی تعریف کرد چون من دلم نیومد بیام داخل اتاق دکتر .تو ماشین که داشتیم میومدیم خونه چند دقیقه گریه کردی که دلم آتیش گرفت.دردو بلای تو تا ابد تو جونم.اصلا طاقت گریه هاتو ندارم. رسیدیم خونه آقاجون بهت استامینوفن دادم و تو هم شیرخوردیو رو پام خوابیدی. خدا رو شکر این ا سترسو ترس از ختنتم گذشت ................. ...
نویسنده :
مامان آرمان گل
16:28