آرمان جونآرمان جون، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

آرمان جون،عشق مامان و بابا

مرد شدنت مبارکککککککککککککککککککککککککککک

9 آبان ساعت 5.5 رفتیم با بابایی و مامان بزرگ کرج ختنه ات کردیم.تو اینقدر پسر خوبی بودی که فقط وقتی منشی دکتر پاهاتو نگه داشت تا تکون ندی گریه کردی.البته اینارو بابایی تعریف کرد چون من دلم نیومد بیام داخل اتاق دکتر .تو ماشین که داشتیم میومدیم خونه چند دقیقه گریه کردی که دلم آتیش گرفت.دردو بلای تو تا ابد تو جونم.اصلا طاقت گریه هاتو ندارم. رسیدیم خونه آقاجون بهت استامینوفن دادم و تو هم شیرخوردیو رو پام خوابیدی. خدا رو شکر این  ا سترسو ترس از ختنتم گذشت ................. ...
25 تير 1392

15 روز مهمون مامان جون بودیم.

دو هفته به مامان جون و بابابزرگت زحمت داده بودیم .بنده خدا مامان   جون با وجود کمردرد برامون سنگ تموم گذاشت. دستشون درد نکنه.تو پسمل گلم از روز اول شبا خوابت منظم بود. قبل خواب از ساعت 9 تا 11.5 گریه هات شدید بودو کلی مارو نگران میکرد. کشف کردم که با صدای هود آروم میشی.تقریبا 12 شب که میخوابی تا 8 صبح هر دو ساعت پامیشی و شیر میخوای. بعد از اینکه خوابوندمت باید بیدار باشمو شیرمو بدوشم.آه زخمه و خون مییاد و تو گله من نمیتونی بخوری. سخته خیلییییییییییییییی ولی چون تو عشقمی تحمل میکنم. امروز بردیمت پیشه دکتر فولادی اونم برات ویتامین نوشت. هر روز 25 قطره. قربونه اون صورته پرموت بشم من همه میگن از بس میوه و سبزی خوردم شما اینج...
25 تير 1392

تولدت مبارک.........خوش اومدی گلم

 سلام پسر گلم. آرمان جونم تو سه شنبه 21 شهریور 1391 ساعت ١٠،٥ دقیقه در بیمارستان صارم به دنیا اومدی. مامان خیلی دلش میخواست لحظه به دنیا اومدنت رو ببینه و کلی براش برنامه ریزی کرده بود ولی متاسفانه منو بیهوش کردنو من اون لحظه قشنگو ندیدم وکلی غصه خوردم.خداروشکر از اتاق عمل فیلم گرفته بودیمو دلم به اون خوش بود.سزارینم خیلییییییییییییییییییییییی بد و دردناک بود ولی وقتی آوردنت تو اتاقم دردش برای لحظاتی از یادم رفت.وای که چه نازو خوشگل بودی.بابایی از خوشحالی داشت بال در میاورد.ما به همراه زن عمو انسی که خیلی تو زحمت افتاد یه شب بیمارستان موندیم.مامان جون به خاطر کمرش که عمل کرده نمیتونست پیش ما بمونه.واقعا از زن عموت ممنونم که تا صبح ...
25 تير 1392

مرواریدای جدیدت مبارکککککککککککککککککککک

دقیقا 15 تیر ماه بود که یدون دندون پایینو دو تا دندون بالات باهم خودشونو نشون دادن....عزیز دل مامان....مبارکه خیلی این چند وقت به خاطر درد لثه اذیت شدی ... خوابت کم شده بودو طی روز همش در حال گریه کردن بودی.منم همیشه سعی میکردم بغلت کنم .خدارو شکر از شنبه 22 تیر آرومتر شدی. از  همون روز میتونی چند ثانیه بدون کمک رو پاهای کوچولوت وایستی و خودتم ذوق میکنی انگار میفهمی داری یه کار جدید انجام میدی....جون منی تو گلم ...
23 تير 1392

کی میشه تو هم حرف بزنی آرمانم...

آرمان بعد از دیدن مسابقه فوتبال ایران و کره جنوبی: ماما.....ماما.....(بعللللللللللللللللللللللللله پسر گلم ،یه هفته هست که ما ما میگی) جون دلم  عزیزم.... ماما   ...  یه درکاست دارم اجت!!!!! جونم بگو مامانی میجاری منم بآشون برم جام جهانیییییییییییی؟؟!!!!!! من آرمان   ***************************************************************** منم میحام جرفا رو بجورمممممممممممممم ب ب !!!(منم میخوام ظرفارو بشورم بابا)   م میتوننننننننننننننننننم.....!!!!!!!(من میتونم) باشه گلم یکم که بزرگتر شدی همه ظرفا رو فقط شما بشور....! ماما بابا آرمان گل ************************...
23 تير 1392

10 ماهگیت مبارککککککککککککککککککککککککککککک

نفسم امروز 21 تیر وارد 11 ماهگی شدی. مبارکککککککککککککککککککککککککککککهههههههههههههههههههههههههههههههههه دیشب برای افطار عمو مهدی و عمو محمودت خونمون بودن و شما با دختر عمو دیبا خیلی بازی میکردیو میخندیدی....قربونت برم تا حالا ندیده بودم با کسی بازی کنیو لذت ببری. داری دیگه کم کم بزرگ و فهمیده میشی عروسکم.بوسسسسسسسسسسس ...
21 تير 1392