بدون عنوان
بعد از برگشتن از سفر منو تو بابایی هر روز میرفتیم دنباله خونه.
١٠ خرداد سباب کشی کردیم و نزدیک آفیس بابایی رفتیم و همسایش شدیم.ههههههههه
جا به جا شدن با یه پسر شیطونو وروجک خیلی سخت تر از اون چیزی بود که فکرشو میکردم.با اینکه سه روز کارگر داشتم ولی بازم سخت بود.مثله همیشه به مامان جون خیلی زحمت دادیمو چند شب مهمونشون بودیم تا کم کم کارامون تموم شد.
خداروشکر آرمانم هر روز داره باهوشتر میشه.
از وقتی رفتی تو 9 ماه میتونی با کمک مبل و صندلی بلند بشی.منم باید همیشه حواسم بیشتر بهت باشه،آخه تعادل نداریو همش میوفتی.
خیلی دوست دارم پسرم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی