آرمان جونآرمان جون، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

آرمان جون،عشق مامان و بابا

آش دندونی

بعد از چند هفته انتظار مرواریدت خودشو نشون داد و مامانی هم ٢٥ اردیبهشت که چهارشنبه میشد آش دندونی درست کرد. کلی خوشمزه شده بود و بابایی بخصوص خیلی تعریف میکرد. امیدوارم تک تک مرواریدات راحت در بیادو اذیت نشی عسلم. امیدوارم تک تک دندونای قشنگت تا آخر عمر 120 سالت باهات باشن. ...
19 تير 1392

یه رسم جالب

شمالیها یه رسم جالبی دارن برای مراسم دندونی، که مامان جون برام توضیحش دادو منو بابایی هم تصمیم گرفتیم این مراسم دندونی رو برات ترتیب بدیم. از این قرار!! اول یه چادر تمیز پهن کردیم زیرتو بعد یه دسمال گرفتیم بالای سرت....روی سرت برنجو تخم کدو بو داده و یکم آجیل ریختیم بعد جلوت قرآن،قیچی ، آینه ، طلا ،کفگیر و قلم گذاشتیم که هرکدومو اول برداری مثلا به شغل آیندت ربط داره!!! شما گل پسر من ، اول رفتی سراغ قرآن و دستتو گذاشتی روش.بعدشم سریع رفتی سراغ خودکار... حالا به نظرت آینده شما چیکاره میشی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اون چیزایی که ریختیم روی سرت همه رو پرنده ها نوش جون کردن....خوشبحالشون ...
19 تير 1392

آغاز 10 ماهگی

امروز 22 خرداده و نفس من از دیروز رفته تو 10 ماه.10 ماهه شدی عزیزم و من به روزایی فکر میکنم که چقدر برام سخت گذشت و همیشه دست تنها بودم.البته مامان جون تا اونجایی که دستش میرسید همیشه کمکم میکرد ولی اون بنده خدا هم از وقتی دیسک کمرشو عمل کرد داغون شده.منم دلم نمیاد زیاد تو زحمت بندازمش.خاله هم نداری که یکم کمکم کنه. از یک طرف دلم میخواد این روزا زود بگذره و تو بزرگتر بشی و یکم از خستگیهام کم بشه ولی از طرف دیگه میدونم برای این روزا هم دل تنگ میشم. خیلی شیطونی میکنی ولی خیلی خیلی بیشتر از قبل دوست دارم.چند روزه دس دسی یاد گرفتی .چند روزه میتونی با کمک مبل راه بریو طول مبلو صندلیو طی کنی.دیگه فهمیدی بی احتیاطی کنی میوفتی بنابراین بیشتر موا...
22 خرداد 1392

اولین مروارید پسرم

اوایل اردیبهشت بود که بابایی کشف کرد یه چیز تیزی به دستش خورد.اون چیزی نبود جز دندون ناز تو. البته هنوز چیزی دیده نمیشد ولی کلی ذوق کردیم که تو چند روز آینده میشه بالاخره دندونتو دید. دقیقا 7 ماه و 6 روزگیت عزیزم.
22 خرداد 1392