خدایا شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت!
جمعه ظهر داشتم آشپزخونه رو مرتب میکردم.... برای کاری اومدم بیرون و با صحنه خیلی قشنگی روبرو شدم...تو و بابایی به این شکل خوابیده بودید !! تو که با کلی دردسر باید بخوابونیمت آروم و زیبا تو بغل بابایی خوابت برده بود.واقعا خداروشکر کردم بخاطر شما دو تا گل. ...
نویسنده :
مامان آرمان گل
12:49
آرمان تو حیاط خونه مامان جونو بابابزرگش...
نگاه عاشقانه پدر و پسر!!! پسرم عاشق بابابزرگشه و همش دوس داره بغلش باشه......میبینی چه خوشحالی نفسم؟! بابابزرگ نشوندت رو چهارپایه دوباره ناراحت شدیو نزدیک بود گریه کنی..... ! ...
نویسنده :
مامان آرمان گل
11:50
این روزهای پسرک خوشگل ما.....!
بدون عنوان
وقتی تو اتاقت همه چیزو به هم میریزی..... تو صحنه جرم گیرت آوردم.....!!!!! ...
نویسنده :
مامان آرمان گل
14:30
قربونه چشمات برم مامانی....
با تموم وجودم دوستت دارم
آرمان عزیزم.....پسر ناز من.....هر روز که میگذره دارم بیشتر و بیشتر عاشقت میشم.چه خوبه آدم یه نفرو بیشتر از خودش دوست داشته باشه.چه حس قشنگیه برای موجودی کوچیک و نحیف زحمت بکشیو شاهد این باشی که داره روز به روز قد میکشه و بزرگ میشه ،قوی میشه ،فهمیده میشه،و تو رو میشناسه. چقدر شیرینه وقتی میبینم کارای جدیدی انجام میدی....اون موقع هست که تمام سختیهایی که دارم بخاطرت میکشم برام شیرین میشه و به خودم افتخار میکنم که مادرم. من به خودم افتخار میکنم که دارم برات مادری میکنم پسر نازم. روز به روز بیشتر از قبل دوستت دارمو از بودن با تو لذت میبرم ،نفس من. چند روزه یاد گرفتی از رو مبلا خودت بری بالا....و بعد با حالت افتخار به خودت اون با...
نویسنده :
مامان آرمان گل
13:50